همه بهم میگن:
چزا اینقدر بی "حوصله" شدی؟ چرا اینقدر "خسته" ای؟ چرا دیگه "نیستی"؟
کاش بفهمن اونقدر "نبودنت" "خسته" ام کرده که دیگه برای (تو) هم "حوصله" ندارم چه برسه به (خودم)!

سکوت خطرناکتر از حرفهای نیشدار است!

بدون شک کسی که سکوت می کند؛

روزی حرفهایش را سرنوشت به شماخواهد گفت!

راننده تاکسی اسکناس روگرفت وپرسید: 1نفرى؟ مکث کردم وگفتم خیلی وقته...

نوروز نزدیک شد و من تمام دلتنگیهایم را به جای تو در آغوش می کشم. چقدر جایت میان بازوانم خالیست.

اشک هایم بوی گلاب
دلم بوی قبرستان میدهد!
آهای سرنوشت!!
اسکار حق توست سال هاست مرا
فیلم کرده ای...

اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام . . .

بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت . . .

مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم . . .

مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . .

این روزها من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا
آرامش اهالی دنیا
خط خطی نشود...
اینجا زمین است
اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است
اینجا گم که میشوی
بجای اینکه دنبالت بگردنن
فراموشت میکنند.....

ماهیگیر دلش سوخت...
این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را رها نمیکرد...

من خـودم را کوچک کـردم… تا تـو خودت را کوچک نبـینـــــی
امــا تـــو…
کوچکتــر از آن بـــودی
کـه بـا ایـن حرف هــا بـــزرگ شـــوی…

باورت بشه یا نه!؟

روزی میرسه که دلت برای هیچکس به اندازه من تنگ نمیشه، برای نگاه کردنم، خندیدنم، اذیت کردنم، مهربونیم،  برای تمام لحظاتى که درکنارم داشتی، روزی میرسه که درحسرت تکرار دوباره من خواهی بود.

به کجا باید رفت؟

من به هر جا که قدم بردارم، به هر جا که نظر می دوزم

همه جا با تو خاطره دارم

خسته ام از این همه خاطره...

جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت

( آهسته به یاد آورده شود )

خطر ریزش اشک!!

این هوای بارانی تورا میخواهد...

امشب خسته تر از دیروزم

کاش میشد گوشه ای نوشت:

خدایا ! صبح بیدارم نکن...

باختم تا دل خوشت کنم!

بدان که برگ برنده ات سادگیم نبود

دلم بود...

زندگی هیچوقت به اندازه تنمان نشد، حتی وقتی خودمان بریدیم و دوختیم!

چقدر ساده بودم!برایم تب نکرد ولی من برایش مردم...!

خدایا در لیست بندگانت اشتباهی شده...اسم من که ایوب نیست

جنس بغض من آنقدرها هم خوب نیست...

تا نامت را میشنود طفلک می شکند...

خدایا ... یه جیزی میگم ولی دلگیر نشو! به خودت قسم، دنیات ته نامردیه...

زمانی شعر میگفتم برای غربت باران،

ولی حالا خودم تنها ترم...

تنهاتر از باران

کاش خدا تو زندگی مثل داور فوتبال بود

وقتی زمین میخوردی و زخمی میشدی میومد بالا سرت و میپرسید

میتونی ادامه بدی؟

به دنبال ویلچری هستم برای روزگار؛ ظاهرا پایی برای راه آمدن با من ندارد.

عجب خیاط ماهریست این دنیا...

دل هیچکس را برایم تنگ ندوخت...

مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم

نه از رفتن کسی دلگیر ، بی کسی هم عالمی دارد . . .

کلاغ جان!

قصه من به سر رسید

سوار شو !

تو را هم به خانه ات می رسانم . . .

حوصله ات که سر میرود با دلم بازی نکن ، من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی میکنم…

چه سر به راه است، دلتنگی را میگویم ، از گوشه ی دلم جم نمیخورد

عادت ندارم درد دلم را ،

به همه کس بگويم ...

پس خاکش ميکنم زير چهره ي خنـدانم...

تا همه فکر کنند

نه دردي دارم و نه قلبي ...

از جداييمان براي هرکسي که گفتم ...

حق را به من داد !

اما ....

اينها نمي دانند من حق را نميخواهم ،

حق که براي من" تو" نمي شود ... !!!