مردی را دیدم که با سایه ی خود درد و دل میکرد.
چه رنجی میکشد او...
وقتی هوا ابریست.

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺯﻭﺯﻩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ،
ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ که ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﯾﺶ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺠﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺯﻧﺪ...

می پسندم زمستان را... که معافم میکند

از پنهان کردن دردی که درصدایم میپیچد...

اشکی که در نگاهم می چرخد..

وبه همه می گوییم سرما خورده ام!

اینجا هوا بارانی است اما با من چه شباهتهایی دارد!!

الان هم من بارانی ام!!!

خواب هایم گاهی زیباتر از زندگیم می شوند...
کاش گاهی...
برای همیشه خواب می ماندم...!

خدایا! ایوب را به زمین بفرست... میخواهم از صبر برایش بگویم

مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد.
راست میگفت سهراب اینجا قحطی عاطفه هاست...

غمگینم
همانندِ مرد هزار چهره که میگفت:
” نمی دونم چرا تو زندگیم هِی نمیشه”

تنهایی ام را کسی شریکـی نیست مطمـئن باش !

دست احتــیاج به سمت تـو که هیـچ ! به سمت خودم هم دراز نخواهم کرد !

شایـــد کـه تنهایی هایم از تنهایی دق کنــــد

دیگه اینجا هم جایی ندارم

چه سخت شد زندگی من، من خسته شدم، خیلی خسته

دیگه طاقت ندارم ، رفتن یا نرفتن ، خیلی پیچیده شد

جرات رفتن هم ندارم اما از اینجا خواهم رفت

هی فلانی دیگر هوای برگرداندنت را ندارم.هر جا که دلت میخواهد.

برو فقط ارزو میکنم وقتی دوباره هوای من بسرت زد آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت.

باز هم آرام نگیری!!!

دعایت زود گرفت مادربزرگ... زود پیر شدم!!!

باور کن تا آخر "خط” می رفتم اگر سر راهم "نقطه” نمی گذاشتی !

خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم، تنهای تنهایم گذاشت،

خواهشی دارم تو در تنها ترین تنهاییش، تنهای تنهایش نذار.

حاصل عشق مترسک وکلاغ مرگ یک مزرعه است!

وقتى سگ ها در بیابان از گرگ ها رشوه میگیرند...

ومترسک ها در مزارع با کلاغ ها تبانى میکنند...

از وفا دارى آدم ها چه انتظارى است؟!!!

حضورت در کنار من معجزه نبود
نبودنت هم فاجعه نیست
فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود
بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت...